شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

رویاهای ما شب تاب هایی هستند که در آسمان ذهن ما می درخشند...

شب تاب، خورشیدِ کفِ بشقاب

اگر می شد اینجا نبود و جای دیگری بود، «شاید» خوب بود.
و همین «شاید» است که جا را تنگ می کند...

بایگانی

سالهاست باران با من کار ندارد

دوشنبه, ۳ خرداد ۱۴۰۰، ۰۶:۲۴ ب.ظ

 

باران می بارید و با کسی کار نداشت. گفتم کار داشته باش، با من کار داشته باش که هوای دل آتشین است.راهت را کمی کج کن و مهمان این خانه شو. ببین که روز، ماه شد و سال شد و عمر رفت. ببین که دل داغ شد و آتش گرفت و و سوخت. ببین که بهاران بوی گل ندارد...
کسی صدایم زد به زبان نیاز. آسمان غرّیده بود و او پناه میخواست. به خیالش جهان درحال متلاشی شدن بود...
رفتم از تماشای باران  بی آرام گرفتنی. چون صدایم کرده بود و آدم باید باشد، باید باشد وقتی تمام پناه کسی است.

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۰/۰۳/۰۳
شب تاب

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی